علیرضا رحیمی در گفتگو با خبرنگار پیام خانواده با اشاره به فرهنگ عمومی و نسبت آن با تربیت اظهار داشت: تربیت با گسترهای از اندیشه تا عمل - بهعنوان عامل اساسی تحولِ (=رشد) شخصیت و - بهتبع آن - اصلاح رفتار آدمی، رابطهای عمیقی با فرهنگ عمومی بهعنوان صریحترین پدیدار جمعیِ رفتار در سطح جامعه دارد.
وی ادامه داد: بررسی این رابطه به ما میآموزد که ماهیت آن چه «فرهنگ عمومی» نامیده میشود، صرفاً در قالب رفتارهای جمعی گروههای انسانی قابلبررسی و فهم است.
رحیمی تأکید کرد: اصلاح «فرهنگ عمومی» عبارت است از اصلاح رفتارها که در این میان اصلاح «فرهنگ عمومی» از طریق برنامهریزی نظام فرهنگی یا بهاصطلاح مهندسی فرهنگ ممکن نیست بلکه این، تنها، «اقدامات تربیتی» است که از طریق رشد شخصیت افراد، موجب اصلاح رفتار آنان و - درنتیجه - تغییر نافع در مؤلفههای فرهنگ عمومی (=اصلاح آن) میشود.
وی افزود: برایناساس، باید بپذیریم که مأموریت نهادهای فرهنگی - تربیتی و مدیران آن - فراتر از انجام فعالیتهای فرهنگی - هنریِ صِرف یا تولید صنایع فرهنگی هنری یا اجرای رویدادهای فرهنگی - هنری - عبارت است از تأثیرگذاری بر فرهنگ عمومی مردم و رفتارهای جمعی آنان از طریق سه مقوله مذکور. چیزی که مأموریت یک سازمان را با وجودی که نام فرهنگی - هنری بر خود نهاده، بیشتر در حوزۀ تربیت و هدایت رشد شخصیت افراد در سطح وسیع و - در نتیجه - در حوزۀ فرهنگ عمومی معنادار میسازد.
مدیرگروه خانواده، تعلیموتربیت مؤسسه خاتم تأکید کرد: از آن جا که رفتارهای مشابه افراد یک گروه اجتماعی، شاخصۀ اصلی فرهنگ عمومی است تغییر در وضعیت فرهنگ عمومی صرفاً از مسیر تغییر نگرشها و رفتارها - از طریق تربیت – امکان پذیر است. بدین ترتیب برای سیاستگذاری فرهنگی و احیانا اصلاح فرهنگ عمومی اگر این اصطلاح صحیح باشد! راهی جز طی مسیر طبیعی ایجاد تحول در شخصیت افراد (تربیت) وجود ندارد و افراد یا نهادهای سیاستگذار باید به این نکته توجه کافی داشته باشند زیرا به راستی برای اصلاح فرهنگ عمومی تنها و تنها باید از مسیر بسیار ناهموار، پرپیچ و خم و دیربازده تربیت به پیش رفت.
وی بیان داشت: اصلاح فرهنگ عمومی، صرفاً از مسیر اصلاح رفتارها که خود منوط به تغییر شخصیت افراد است - چیزی که از آن تعبیر به تربیت می - شود - ممکن است. ("تربیت کردن"چه از طریق آموزشهای رسمی و چه از طرق غیررسمی و غیرسازمانی درهرحال، متعلَّق مشخصی دارد که نگارنده از آن تعبیر به "شخصیت" میکند.)
رحیمی در بخش دیگری از صحبتهای خود تأکید کرد: رفتارهای انسانی و کنشهای جمعی آنها، شکلدهندة فرهنگ عمومی (مؤلفههای آن) هستند.
وی ادامه داد: تحول شخصیت آدمی (تربیت شدن) با تغییر رفتارهای او ملازم یا مطابق است.
مدیرگروه خانواده، تعلیموتربیت مؤسسه خاتم تصریح کرد: اما موضوع تربیت، همان مسئله اساسی و معضل بزرگ دیروز و امروز ماست که حقیقتاً از دشواریهای خاص خود برخوردار است!
وی ادامه داد: آموزش و شیوة تدریس، بهعنوان محور تربیت و بخشی از دانش تعلیموتربیت، امری ساده نیست تا از طریق مشاهده آموخته شود؛ بلکه برای فراگیری ارکان و اصول حاکم بر آن و اهداف و شیوههای آن، مطالعة ابعاد مختلف آن ضروری است.
رحیمی تأکید کرد: ازاینرو عالِم یک رشتة علمی برای آن که تعلیمدهنده (تربیت گر) نیز باشد، باید با دروس تربیتی و از جمله شیوة آموزش آشنا باشد. این آشنایی برای آن است که هم در آموزش و بالابردن سطح معلومات یادگیرندگان موفق باشد و هم از طریق آموزش مؤثر، نقش تربیتی ویژة خود را ایفا کند.
وی ادامه داد: ازاینرو ضروری است که تربیت گران را نه صرفاً برای عمل، بلکه برای اندیشیدن و تفکر آماده کرد و در کار تربیتِ مربیان نباید صرفاً به بیان جنبههای عملی بسنده کرد.
مدیرگروه خانواده، تعلیموتربیت مؤسسه خاتم ابراز داشت: به بیان دیگر، یک آموزشدهنده و تربیت گر را باید برای اندیشیدن در بارة تربیت پروراند، بهگونهای که او بتواند خود از «نظر» به «عمل» برسد. در غیر این صورت، غریزی یا تقلیدی عمل نموده و تلاش میکند صرفاً دانش و اطلاعات خود را به نحوی از انحاء به سایرین انتقال دهد - همانطور که در یک سنت موروثی قبلاً به خود او منتقل شده است - صرفنظر از اینکه آیا این انتقال دانش، موجب تربیت صحیح و یادگیری نافع میشود یا خیر!
وی بیان داشت: انتظار میرود تربیت گران ما برای تحقق نظام تربیت عقلانی بصیرت - گرا، دانایی ها و تواناییهای لازم را از پیش کسب کنند زیرا تنها در سایۀ چنین دانشها و تواناییهایی است که میتوان مربیانی کارآمد و مراکز تربیتی اعم از مدرسه، مسجد، فرهنگسرا و سرای محله و... واقعی داشت.